○راحتی
وقتی به حافظه بلندمدت با کیفیت بالا برسید، بدن به طور خودکار حرکت خواهد کرد و این باعث میشود که ذهن شما آزادتر شود. این آزادی ذهنی باعث میشود که آرامش بیشتری پیدا کنید، به راحتی به شهود خود پی ببرید و ایدهها راحتتر به ذهنتان برسند. برای مثال، بیایید این موضوع را با مثال فوتبال بررسی کنیم.
وقتی یک مبتدی در حال متوقف کردن توپ است که با پا به سمتش میآید، تمام توجهش به توقف توپ معطوف است، اما وقتی به سطح متوسط میرسد، ابتدا وضعیت اطراف را بررسی میکند و سپس توپ را به دقت متوقف میکند. سپس، یک بازیکن حرفهای وضعیت اطراف را بررسی کرده و همزمان با توقف توپ، اولین قدم برای دروئبل به سمت دروازه حریف را برمیدارد. زمانی که فرد به یک سطح بالاتر از حرفهای برسد، وضعیت اطراف را بررسی کرده و همزمان با توقف توپ و اولین قدم به سمت دروازه حریف، یک بازیکن را از راه خود کنار میزند.
این موضوعات تنها یک مثال هستند، اما اگر مهارت پایهای مانند متوقف کردن توپ به حد عالی برسد، به همان اندازه آزادی بیشتری ایجاد میشود و تعداد زیادی ایده از یک مهارت خاص پدید میآید. علاوه بر این، سرعت و دقت نیز افزایش مییابد. تمام افراد حرفهای سطح بالایی از مهارتهای پایه دارند، در حالی که مبتدیان سطح پایه پایینی دارند. حتی در بین حرفهایها هم تفاوتهایی در سطح پایه وجود دارد و نتیجه این تفاوتها در ترکیب تکنیکهای کاربردی، سرعت، توانایی تصمیمگیری و آزادیهای ذهنی است که در نهایت سطح کلی آنها را متفاوت میسازد.
○کنجکاوی
یکی از نکاتی که باید همراه با تکرار اصول در نظر گرفته شود این است که اگر علاقهمند به ورزش هستید، باید از انجام مسابقات شروع کنید؛ اگر به نواختن ساز علاقه دارید، باید با قطعات ساده شروع کنید؛ اگر میخواهید آشپزی یاد بگیرید، باید از غذاهای سادهای که اکنون میخواهید بخورید، شروع کنید؛ اگر میخواهید طراحی کنید، باید با طراحیهای سادهای که دوست دارید شروع کنید؛ و اگر به زبانهای خارجی علاقه دارید، باید به جای یادگیری کلمات از الف تا ی، از کلمات پرکاربرد در مکالمات روزمره شروع کنید.
اگر از چیزهایی که اکنون به آنها نیاز دارید یا فوراً مفید خواهند بود شروع کنید، ابتدا میتوانید از رضایت شخصی خود بهره ببرید و تجربههای کوچک موفقیت موجب ادامه تمایل شما به یادگیری خواهد شد. هنگامی که ترتیب کارها را بر اساس کنجکاوی خود تعیین میکنید، روند کار به طور طبیعی و بهترین شکل پیش میرود. معمولاً پس از 3 سال، فرد میتواند هویت خاص خود را پیدا کند، اما اگر به جای اولویت دادن به کنجکاوی خود، از صفحه اول کتابهای مرجع شروع کنید، عنصر لذت از انجام کار به طور قابل توجهی کاهش مییابد و اغلب منجر به خستگی و دلزدگی میشود. این روش آموزشی که در مدارس جامعه پولی مشاهده میشود، برخلاف کنجکاوی شخصی فرد است، اما در صورتی که این کار به صورت بازی انجام شود، هر کسی اولین چیزی را که دوست دارد انجام میدهد و همیشه لذتبخش خواهد بود و به همین دلیل میتواند ادامه یابد و در نهایت به رشد منتهی میشود.
○جمعبندی به تنهایی
با استفاده از مهارتهای بهدستآمده از تکرار، شهود به عینیت تبدیل میشود و چیزی کامل میشود. آنچه که تکمیل میشود، کیفیت دارد. برای ساختن چیزی با کیفیت بالا، باید به تنهایی جمعبندی کرد. در فرآیند انتخاب چند ماده از میان بیشمار ماده و جمعبندی آنها، چیزی بینقص و بدون هدررفت ایجاد میشود که در تمام ابعاد توسط یک شخصیت واحد جمعبندی شده است. سرمربی که تیم را رهبری میکند، اگر تنها نباشد، جهتگیری کلی تیم مشخص نخواهد بود. اگر اعضای گروه فقط با هم آهنگ بسازند، شخصیتهای مختلف در تعارض خواهند بود، بنابراین نماینده باید آهنگ را جمعبندی کند. اگر یک نقاش چشمها را روی یک کاغذ نقاشی بکشد و نقاش دیگری دهان را بکشد، نقاشی نهایی شخصیت یکپارچهای نخواهد داشت.
زمانی که دو نفر روی چیزی کار میکنند، یکی باید آن را جمعبندی کند و دیگری باید توانمندیهای خود را بیدریغ در اختیار بگذارد و ایدههایی برای افزایش گزینههای طرف مقابل ارائه دهد. این رابطه با افزایش تعداد افراد تغییر نمیکند. به عبارت دیگر، اگر فردی که جمعبندی میکند دارای توانایی، تجربه و شخصیت بالایی باشد، همه چیز به درستی پیش میرود. در بیشتر مواقع، مشکل زمانی به وجود میآید که فردی که مسئول جمعبندی است، توانایی یا شخصیت کافی ندارد، جهتگیری مشخص نیست، و یا افراد اطراف بیش از حد دخالت میکنند.
○خودداری از مداخله
چیزی که هماهنگی دارد، اساساً باید توسط یک فرد جمعبندی شود. به این معنی که هر کاری باید با مسئولیت فردی خود تصمیمگیری و انجام شود. برعکس، مداخله نکردن در امور دیگران نیز اساساً ضروری است. فردی که مداخله میشود، مسیر مسئولیت فردی خود را مختل خواهد کرد. اگر در مورد اینکه آیا باید به کسی مشاوره بدهید یا نه تردید دارید، این تردید شهودی نیست، بنابراین معمولاً بهتر است که مشاوره ندهید.
○از عناصر هستهای
هنگامی که در حال ساخت چیزی هستیم، معمولاً با یک هدف مشخص این کار را انجام میدهیم. در این صورت، اگر از عناصر هستهای شروع کنیم، معمولاً راحتتر میتوانیم چیزی بیدردسر و هماهنگ بسازیم. عناصر هستهای به ویژگیهای اصلی آن محصول اشاره دارد که بیشترین تأثیر را در ساختار آن دارند.
برای مثال، در سایتهای جستجوی اینترنتی، کیفیت نتایج جستجو خود فروش اصلی است، بنابراین عملکرد جستجو عنصر هستهای محسوب میشود. اگر بخواهیم خودرویی سریع بسازیم، اولین عنصر هستهای موتور است و دومین عنصر هستهای شکل بدنه. اگر میخواهیم صندلی راحتی بسازیم، عنصر هستهای شکل و مواد استفاده شده در بخشهایی است که با بدن تماس دارند. در آشپزی، در بیشتر موارد، اولین عنصر هستهای طعم، دومین عنصر نحوه تزئین غذا و سومین عنصر ظرفی است که در آن غذا سرو میشود.
تمام کردن بخش هستهای به معنی تکمیل بخش عمدهای از محصول است، بنابراین تنها کافی است که سایر ویژگیها را با بخش هستهای هماهنگ کنیم. همچنین، کیفیت محصول نهایی قبل از تکمیل آن بهطور نسبی مشخص میشود و زمان باقیمانده برای تکمیل نیز بهطور دقیقتر محاسبه میشود، که این امر موجب حفظ تمرکز میشود. علاوه بر این، اگر کار گروهی باشد، این امر به حفظ انگیزه تیم نیز کمک میکند.
برای مثال، وقتی که تمیزکاری کلی انجام میدهیم، ابتدا وسایل بزرگ را جابجا میکنیم و سپس گوشهها را تمیز میکنیم. در این صورت، بخش عمدهای از کار انجام شده است و تنها بخشهای کوچک باقی میماند که باید تمیز شوند. سپس میتوان زمان تقریبی پایان کار را محاسبه کرد و این کمک میکند تا تمرکز حفظ شود.
○ارتفاع آگاهی
اگر به تلاشهای کسانی که شغلهای روحی و مناسب خود را پیدا کردهاند نگاه کنیم، میتوانیم بفهمیم که برای خلق بهترین کیفیت، چه میزان از آگاهی و توجه باید در هر روز به کار خود داشته باشیم. داشتن آگاهی بالا به این معنی است که همواره در فکر هستیم، پاکدل و مصمم هستیم، از الهامها بهرهمند میشویم و تمرکز عمیق، قدرت استمرار، دقت و توان اجرایی بالایی داریم.
زندگی کسانی که شغل روحی و مناسب خود را پیدا کردهاند معمولاً منظم است و آنها خود را در مسیر درست هدایت میکنند. ممکن است از بیرون تلاشگر به نظر برسند، اما از دید خودشان این کارها به نتایج بهتری منجر میشود و به رشد فردی کمک میکند، بنابراین از انجام آنها احساس رضایت میکنند. به عبارت دیگر، این کارها تلاش به حساب نمیآید، بلکه این اقدامات بهطور طبیعی برای آنها مناسب است و با اراده خود، با ذهنی مثبت و فعال به انجام آنها میپردازند و زندگیشان از این رو بهبود مییابد. این رفتارها تنها زمانی ممکن است که فرد در شغل روحی و مناسب خود درگیر باشد؛ از صبح تا شب برای آن زندگی میکند، حتی در زمان استراحت هم این مسئله در ذهن او حضور دارد و همه برنامههای روزانهاش حول آن شکل میگیرد.
در واقع، این که آیا آنچه که اکنون انجام میدهید روزی به بهترین شکل خود تکامل خواهد یافت یا نه، از طریق مشاهده نحوه تلاش شما در حال حاضر قابل درک است. اگر در طول بیشتر روز، وقت خود را بهطور خودجوش برای امور مورد علاقهتان بگذرانید، با هدف مشخص به کار بپردازید و احساس کنید که در مقایسه با دیروز پیشرفت کردهاید، احتمالاً سه سال دیگر فردی خواهید شد که بیان خاص خود را دارد. کسی که سه سال در این مسیر بوده است، به یک فرد با توانمندی تبدیل خواهد شد.
بیایید تفاوتهای سطح آگاهی را در مثال محیط کار بررسی کنیم. برای مثال، افراد شاغل در مشاغل پارهوقت نسبت به کارکنان تماموقت آگاهی کمتری نسبت به کار دارند. مشغولان به کار پارهوقت عمدتاً برای کسب درآمد اضافی به این شغل روی آوردهاند و زمان زیادی را به کار اختصاص نمیدهند، بنابراین در زمانهایی که در محل کار نیستند، به آن فکر نمیکنند. در حالی که کارکنان تماموقت بیشتر وقت خود را صرف کار میکنند. با این حال، در بسیاری از موارد، کارکنان تماموقت هم برای تأمین هزینههای زندگی کار میکنند و ساعت کاری آنان نیز توسط شرکت تعیین شده است، پس این افراد بهطور خودجوش و با انگیزه شخصی کار نمیکنند، در نتیجه، از دید افرادی که شغل روحی و مناسب خود را پیدا کردهاند، سطح آگاهی آنها پایین است. افرادی که در موقعیتهای بالاتر از کارکنان قرار دارند، مانند مدیران، معمولاً آگاهی بیشتری دارند و به همین دلیل توانایی تمرکز و دقت بالاتری دارند که باعث میشود به جزئیاتی توجه کنند که کارکنان متوجه آنها نمیشوند. مدیران عامل یا بنیانگذاران شرکتها معمولاً شغلهای روحی و مناسب خود را یافتهاند و تمام زندگی خود را وقف کار کردهاند. آنها حتی در زمان استراحت، پس از بازگشت به خانه یا در تعطیلات، به کار فکر میکنند و کار کردن برایشان لذتبخشتر از استراحت است. اینها تنها یک مثال هستند، اما البته در میان کارکنان پارهوقت و تماموقت نیز کسانی هستند که شغل روحی و مناسب خود را پیدا کردهاند.
در سیستم جامعه پولی، تعداد کمی از افراد شغل روحی و مناسب خود را پیدا میکنند و سطح آگاهی در کل پایین است. هنگامی که افراد با سطوح آگاهی متفاوت در یک گروه کار میکنند، تمرکز، محتوای گفتگو، و نحوه استفاده از زمان متفاوت خواهد بود و کار کردن در یک گروه برای آنها دشوار خواهد بود. این تفاوت در سطح آگاهی ناشی از تطابق یا عدم تطابق کار با فرد است، بنابراین اگر کار با فرد سازگار نباشد، آگاهی او پایین خواهد بود، در حالی که اگر فرد شغل مناسب خود را پیدا کند، بهطور طبیعی آگاهی بالاتری خواهد داشت. این پدیده حتی در دوران مدرسه نیز مشاهده میشود. دانشآموزانی که در تحصیل موفق هستند، صرفاً به دلیل آن است که دروس مدرسه با آنها سازگار است، در حالی که دانشآموزانی که نمرات پایینتری دارند، به این معنا نیست که آنها از نظر هوشی ضعیف هستند، بلکه این دروس با آنها سازگار نیست. برخی از این دانشآموزان ممکن است در هنر یا ورزش موفق باشند، زیرا هر دانشآموز در زمینه خاص خود استعداد دارد. همچنین، دانشآموزانی که در مدرسه از درسهای خاصی بهرهای نمیبرند، ممکن است در طول سالها احساس خودکمبینی یا بیکفایتی کنند و این احساس به عادتهای غیرفعال تبدیل شود.
هر فردی که کار مناسب خود را انجام دهد، آگاهی بالاتری پیدا میکند، از انرژی و انگیزه زیادی برخوردار است و استعدادهای خاص خود را در آن زمینه نشان میدهد. انسانها تنها زمانی میتوانند نتایج با کیفیت بالا تولید کنند که با آگاهی بالا به کار خود بپردازند. به این معنا که اگر میخواهید نتایج بهتری در فعالیتهای خود داشته باشید، باید به شغل روحی و مناسب خود بپردازید و در بسیاری از مواقع، این شغل در زمینههای مورد علاقه شخصی شما نهفته است.
○اقدامات افراطی
در دنیای امروز، افرادی وجود دارند که دیدگاههای عمیقتری دارند و میتوانند مسائل را از زاویههایی تحلیل کنند که برای بسیاری از مردم قابل دیدن نیست. این افراد معمولاً از توانمندی بالایی برخوردارند، اما ویژگی مشترک این نوع افراد این است که تجربههای افراطی داشتهاند. به همین دلیل دیدگاه آنها عمیقتر میشود. افرادی که به مسائلی غیر از شغل روحی و مناسب خود میپردازند، با انرژی و تمرکز متوسط و در مدت زمان معقولی به کار خود پایان میدهند. بنابراین، تجربههای کمی از دشواریها و لذتها دارند. این افراد معمولاً تجربههای کمتری دارند و فرصتی برای مشاهده عمیق مسائل ندارند. در محیط کار، این افراد معمولاً معادل کارکنان عادی هستند. اما افرادی که دیدگاه عمیق دارند یا توانمندیهای زیادی دارند، تجربیات افراطی در گذشته خود دارند. آنها کتابهای زیادی میخوانند، آثار زیادی تولید میکنند، زمان زیادی را برای تمرین صرف میکنند، زمان زیادی را برای مشاهده اختصاص میدهند، زمان زیادی را به تفکر میپردازند، بسیار سخت کار میکنند و با تعداد زیادی از افراد تماس میگیرند و در یک حوزه خاص بهطور وسواسگونه و بیمارگونه زمان صرف میکنند. بنابراین، آنها سختیهای زیادی کشیدهاند و دستاوردهای زیادی نیز داشتهاند. به همین دلیل، آنها مرزهای مسائل را درک میکنند. به عبارت دیگر، چون محدودیتهایی که میتوان در 24 ساعت یک روز انجام داد را میشناسند، میتوانند از صفر تا آن مرز را درک کنند. به همین دلیل، بخشهایی از مسائل که برای دیگران قابل دیدن نیست، برای آنها روشن است و آنها میتوانند ببینند که با این سطح از تمرکز و زمان، به این سطح میرسند. در محیط کار، این ویژگیها بیشتر در بنیانگذاران دیده میشود.
وقتی انسانها درباره تجربیات خود صحبت میکنند، کلمات آنها قدرت بیشتری پیدا میکند. به همین دلیل، صحبتهای افرادی که تجربیات افراطی داشتهاند، جذابتر میشود و گفتههایشان سنگینتر به نظر میرسد. در حالی که صحبتهای افرادی که تجربیات متوسط دارند، عمیق نیست.
افرادی که تنها به تجربیات متوسط پرداختهاند، وقتی مشاهده میکنند که فرزندشان یا کسی که به آنها نزدیک است، تجربههای افراطی دارد، ممکن است احساس نگرانی کنند و از آنها بخواهند که از این کار دست بردارند. تجربیات افراطی ممکن است به سلامت آسیب برساند. اما از دیدگاه دیگر، این افراد در حال بالا رفتن از پلههای ضروری برای تبدیل شدن به افراد با توانمندی بالا هستند.
وقتی در حال انجام کاری افراطی هستید، تعادل در آن کار وجود ندارد. اما اگر آن را برای مدت زمانی ادامه دهید، مهارتهایی را کسب خواهید کرد که به شما کمک میکند تا فقط جنبههای مؤثر آن کار را نگه دارید و در عین حال با توازن در کارهای دیگر، تعادل را برقرار کنید.
این نوع اقدامات را هر کسی میتواند انجام دهد. اما یک شرط وجود دارد، و آن این است که تنها زمانی میتوانید به شدت به آنچه که به آن علاقه دارید و یا در شغل و وظیفه خود مشغول هستید، بپردازید. وقتی آن را پیدا کنید، به طور طبیعی زمانی فوقالعاده زیادی را صرف میکنید و به یک فرد توانمند تبدیل میشوید.
اگر از سطح مبتدی شروع کنید، ابتدا باید به کمیت بیش از کیفیت توجه کنید، تا اینکه دانش افزایش یابد، مهارتها بالا بروند و تصویر کلی نمایان شود، در این صورت دید شما رشد کرده و از کمیت به کیفیت تغییر خواهد کرد.
○پیشبینی، انگیزه و ادب
افرادی که در دنیای رقابت نتایج خوبی کسب میکنند، مانند رهبران سازمانها، کارآفرینان یا ورزشکاران، ویژگیهای مشترکی دارند. این ویژگیها توانایی بالای پیشبینی و انگیزه است. به عنوان مثال، یک کارآفرین ممکن است پیشبینی کند که در آینده این محصول تبدیل به محصول اصلی بازار خواهد شد. سپس، او باید اقدام کند تا آن محصول را بسازد و آن را به واقعیت تبدیل کند یا نیروی انسانی لازم برای آن را جذب کند. ورزشکاران نیز، به عنوان مثال در بوکس، همیشه بدن خود را تکان میدهند یا ضربات آزمایشی میزنند و در حال بازی با حریف هستند. به عبارت دیگر، آنها حرکات آینده را پیشبینی میکنند. سپس فشار (انگیزه) وارد میکنند تا ضربهای سنگین به شکم یا چانه حریف وارد کنند. در فوتبال نیز، بازیکنی که مهارت در دریبل زدن دارد، به خوبی دریبل میزند، اما قبل از اینکه حریف را دور بزند، مانند بوکس، بدن خود را حرکت میدهد یا فریب میزند و در حال جستجوی فرصتی برای عبور است. یعنی ابتدا پیشبینی میکند و سپس با انگیزه حرکت میکند. مدافعان هم همینطور، وقتی حریف با دریبل میآید، پیشبینی میکنند و برای گرفتن توپ اقدام میکنند. مدافعی که سریع است اما در پیشبینی ضعیف عمل میکند، در برابر مدافعی که سرعت کمتری دارد اما بهتر پیشبینی میکند، شکست میخورد. این اصل در سایر ورزشها هم صدق میکند. مربیان ورزشی نیز اطلاعات حریفان خود در لیگهای مختلف، تمرینات و اثرات آنها را پیشبینی کرده و این پیشبینیها را در تمرینات به کار میبرند تا بازیکنان آنها آنها را عملی کنند. در واقع، آنها پیشبینی کرده و انگیزه (عمل) ایجاد میکنند.
افرادی که نتایج را به دست میآورند، چه به صورت فردی و چه در سازمانها، اغلب ابتدا با پیشبینی دقیق به پیروزی میرسند و در عین حال انگیزه (توانایی اجرا) نیز دارند. پیشبینی برای افرادی که فکر سریعتری دارند، مزیت به شمار میآید، چرا که آنها وقت بیشتری دارند، از شهود خوبی برخوردارند، ایدهها به طور ناگهانی به ذهنشان میرسد، در مسابقات پیروز میشوند و بازی را تحت کنترل خود دارند. برعکس، افرادی که در وضعیت استرس قرار دارند، دچار تردید و نگرانی میشوند، نمیتوانند به طور شهودی عمل کنند و روشهای عبور از مشکلات برای آنها واضح نیست. برای بالا بردن توانایی پیشبینی، یکی از روشها کسب تجربه موفق و دانش است. روش دیگر این است که در تمرینات فشار بیشتری به مغز وارد کنید. مثالهایی از تمرینات برای افزایش فشار مغزی عبارتند از:
- خواندن حجم زیادی از کتابها در مدت زمان کوتاه. این کار موجب تقویت توان پردازش مغز و سرعت تفکر میشود.
- ادامه دادن به تفکر بدون وقفه. تنها در صورتی که مشغول انجام کاری که دوست دارید باشید، میتوانید به طور مستمر ادامه دهید.
- در ورزشهای گروهی، دو یا بیشتر از یک مدافع در برابر بازیکن حملهکننده در تلاش برای گرفتن توپ باشند. در مسابقات معمولی، فقط یک مدافع مسئول است، بنابراین لازم است که سرعت تفکر و تصمیمگیری بیشتر شود و همین امر باعث سریعتر شدن پیشبینی میشود.
- انجام همزمان دو یا چند فعالیت مختلف به منظور تقویت توان پردازش مغز. برای مثال، در حال جلق زدن یا تمرین کار با توپ در حالی که میدوید یا به سوالات پاسخ میدهید.
- در فوتبال، مثلاً در بازیهای داخلی که قوانین یک ضربه وجود دارد، برای پاس دادن باید پیشبینی کنید که چه اتفاقی در ادامه رخ خواهد داد، در غیر این صورت نمیتوانید پاس دهید و این باعث میشود که پیشبینی به عادت تبدیل شود. در موارد دیگر، بازیکنان با پیراهنهای رنگی متفاوت به دو تیم تقسیم میشوند و تمریناتی انجام میشود که در آن بعضی پاسها ممنوع است یا قوانین جدیدی به سرعت اعمال میشود که تمرکز و سرعت تصمیمگیری را تحت فشار قرار میدهد.
برای وارد کردن فشار به مغز، لازم نیست فقط یک کار انجام دهید، بلکه باید بیش از یک عنصر را همزمان اجرا کنید. این کار موجب افزایش سرعت تفکر، ظرفیت پردازش و سرعت تصمیمگیری مغز میشود. هرچه توانایی پیشبینی مغز بیشتر باشد، نتایج بهتر به دست میآید. در افراد و سازمانها، بر اساس سطح توانایی، طبقات یا لیگها برای افراد تعیین میشود و افرادی که توانایی پیشبینی بالاتری دارند، به طبقات بالاتر صعود میکنند. اگر توانایی پیشبینی دو نفر برابر باشد، تفاوتهای دیگری مانند تواناییهای جسمی ممکن است باعث تفاوت نتیجه شود.
اگر پیشبینی و توانایی اجرای برنامهها هر دو بالا باشند، نتیجه حاصل خواهد شد، اما اگر در کنار این دو ویژگی، فرد از آداب و احترام انسانی (ادب و اعتدال) نیز برخوردار باشد، بهترین نتیجه ممکن خواهد بود. همه کسانی که رفتار دوستانه دارند، مهربان هستند، میتوانند سلام کنند و تشکر کنند، و در جهت هماهنگی با همکاران خود برای منافع تیم عمل میکنند، محبوب هستند. افرادی که فاقد ادب هستند، از سوی دیگران طرد میشوند و شانسهای کمتری به دست میآورند. با این حال، اگر توانایی داشته باشند، ممکن است بتوانند نتایج به دست آورند، اما بسیاری از فرصتهای خوب را از دست خواهند داد. اگر فردی با ادب رهبر باشد، در داخل گروه روابط انسانی خوبی شکل میگیرد و گروهی پدید میآید که یکدیگر را محترم میشمارند. اما اگر فردی که قادر به انجام کارها است، اما فاقد ادب است، رهبر شود، محیط ناخوشایند و گروهی که کمتر روحیه همکاری دارد، شکل خواهد گرفت.
○تجربه موفقیت
وقتی در زمینهای که مشغول کار هستید، به نتایج موفقیتآمیز دست پیدا میکنید، مهارتهای لازم را کسب کرده و با اعداد و آمار نیز پشتیبانی میشوید، موفقیت به دست میآید، توجه دیگران جلب میشود، اطرافیان از شما تمجید میکنند، و نظرات شما مورد توجه قرار میگیرد، این احساس به شما انگیزه و اعتماد به نفس میدهد.
تجربه موفقیتهای بزرگ همچنین فرصتی برای یادگیری روند رسیدن به موفقیت است، و این تجربه به عنوان دارایی بزرگی در زندگی باقی میماند و به شما اعتماد به نفس میدهد. وقتی به دنبال کاری جدید میروید، اگر تجربه موفقیت قبلی را داشته باشید، دستیابی به نتایج آسانتر خواهد بود. زیرا شما به توانایی خود ایمان دارید و میتوانید روند رسیدن به موفقیت را برای تلاشهای جدید خود مجسم کنید.
با این حال، حتی اگر تجربه موفقیت بزرگی داشته باشید، احساس نمیکنید که به هدف نهایی زندگی رسیدهاید. این تجربه بیشتر شما را به خوشحالی میبرد، اما از رنج و سختی هیچ خبری نیست. با این حال، از این تجربه میتوانید متوجه شوید که در آن نقطه هیچ هدف نهایی در زندگی وجود ندارد. در نتیجه، سوال بعدی که به ذهن میآید این است که هدف واقعی زندگی چیست؟ پاسخی که در آن میان به آن میرسیم، در بیذهنی، که بین دو قطب مخالف خوشبختی و رنج قرار دارد، نهفته است. در آنجا آرامشی است که از تعلق به چیزی و رنجها آزاد است. خود انسان همیشه خواهان چیزی است و به طور ناخودآگاه، ممکن است به نظر برسد که دستیابی به آن چیزی که میخواهد، هدف نهایی زندگیاش است.
○استمرار، خستگی، تغییر
عدم توانایی در ادامه دادن کاری معمولاً به عنوان ضعف اراده تلقی میشود، اما ادامه دادن کارهایی که به آنها علاقه نداریم، برای هر کسی دشوار است. شاید بتوانید هر روز به فردی که به او علاقه دارید زنگ بزنید، اما برای فردی که علاقهای به او ندارید، این کار دشوار است. اگر نتوانید ادامه دهید، فقط باید قبول کنید که آن کار مناسب شما نبوده است و به سمت کار بعدی بروید. این کار از کنجکاوی به کشف شغل دلخواه یا شغل مناسب و سپس به استمرار منتهی میشود، و در نهایت چیزی که میآید، خستگی است.
اگر ادامه دهید، معمولاً هر چیزی خستهکننده میشود. مدت زمان خسته شدن برای هر فرد متفاوت است، برخی ممکن است پس از 3 روز خسته شوند و برخی دیگر ممکن است حتی پس از یک عمر هم خسته نشوند. از آنجا که اهداف و چیزهایی که میخواهند به آن برسند برای هر فرد متفاوت است، مدت زمان این فرایند تغییر میکند. اگر مدت زمان زیادی ادامه دهید و خسته شوید، این به این معنی نیست که از آن کار متنفر شدهاید، بلکه این به این معناست که انجام آن کار به صورت گهگاهی برای شما کافی است و این زمان پایان کار است. فعالیتهای فوقبرنامهای که در دوران تحصیل هر روز انجام میدهید، پس از فارغالتحصیلی به چیزی تبدیل میشود که گهگاهی انجام میدهید. انسانها همواره علاقه و خواستههایشان تغییر میکند، بنابراین اگر در یک مکان ثابت بمانید، اطرافیان شما تغییر خواهند کرد و شما از آنها عقب خواهید ماند. عدم توانایی در ادامه دادن، خسته شدن و تغییر علاقهها پدیدهای طبیعی است و باید این تغییرات را بپذیرید و بر آنچه اکنون به آن علاقه دارید تمرکز کنید. پذیرش تغییرات در نهایت نتیجه بهتری خواهد داشت.
○دستگاههای دیجیتال
آموزش و دستگاههای دیجیتال ارتباط نزدیکی دارند، اما استفاده از تلفن همراه، کامپیوتر و تلویزیون برای کودکان و بزرگسالان هم مزایا و هم معایبی دارد. این موضوع باید توسط والدین و فرزندان مورد بررسی قرار گیرد و روش استفاده از آنها به بحث گذاشته شود.
【نقاط مثبت استفاده】
- جمعآوری اطلاعات آسان است
- ارتباط فوری برقرار میشود
- از سنین کم با دستگاههای دیجیتال آشنا میشویم
【نقاط منفی استفاده】
- وقتی برای سرگرمی و وقتگذرانی به تماشای ویدئوها یا شبکههای اجتماعی میپردازیم، زمان استراحتی که مغز به آن نیاز دارد از بین میرود و به این ترتیب مغز دچار خستگی میشود و رشد آن متوقف میشود. شخصیت و تواناییها به میزان رشد مغز بستگی دارند و این میتواند منجر به عدم داشتن همدلی، درک، خودکنترلی و برنامهریزی شود.
- به راحتی ممکن است به بازیها یا شبکههای اجتماعی وابسته شویم.
- حتی اگر گوشی روشن نباشد، فقط قرار گرفتن آن در موقعیت دید ما باعث میشود که نتوانیم 100% بر روی کار یا مطالعه تمرکز کنیم. این موضوع بر نتایج تأثیر منفی میگذارد و باعث میشود که تواناییها به سختی شکل بگیرند.
- نگاه کردن به صفحههای کوچک برای مدت طولانی باعث خستگی چشمها و بدن میشود.
- رفتارهای قلدری آنلاین توسط کودکانی که توانایی همدلی کمتری دارند، رخ میدهد.
با در نظر گرفتن این موارد، دهکده پراوت عادات زیر را توصیه میکند:
- والدین و کودکان باید بدانند که بعد از اینکه مغز اطلاعات را جذب کرد، زمان لازم است تا مغز به حالت بیذهن درآید و آن را مرتب کند. در غیر این صورت، مغز دچار خستگی میشود، رشد آن متوقف میشود و عملکرد مغز کاهش مییابد.
- استفاده از تلفن همراه، کامپیوتر و تلویزیون برای وقتگذرانی بیشتر از یک ساعت در روز توصیه نمیشود، به ویژه برای تماشای ویدئوها، شبکههای اجتماعی و بازیها.
- هنگام انجام کار یا مطالعه، حتی اگر گوشی در نزدیکی ما باشد، نمیتوانیم تمرکز کنیم، بنابراین بهتر است آن را در جایی دور از چشم قرار دهیم.
اگر نوشیدنیها به طور معتدل مصرف شوند، میتوان از آنها لذت برد. روابط انسانی نیز وقتی با فاصله مناسب برقرار شود، میتوانند روابط خوب و با رعایت آداب و حدود ادامه یابند. استفاده از تلفن همراه و اینترنت نیز زمانی مفید و سرگرمکننده است که به طور معتدل استفاده شوند. مشکل زمانی به وجود میآید که وابستگی بیش از حد به این ابزارها ایجاد شود.
○یادگیری نحوه یادگیری
چه در هر کاری که میخواهید شروع کنید، روند رشد مشابه است و اگر بخواهیم آن را به طور خلاصه بیان کنیم، میشود گفت: «کنجکاوی، تمرین و تکنیکها، تکرار بلندمدت». اگر بخواهیم کمی دقیقتر توضیح دهیم، به شکل زیر خواهد بود:
1. کنجکاوی
همیشه از کنجکاوی پیروی کنید. کنجکاوی یک احساس شهودی است و بهترین ترتیب یادگیری این است که از آن پیروی کرده و به روند طبیعی پیش بروید. وقتی از کنجکاوی پیروی میکنید، یادگیری به طور خودکار انجام میشود و انگیزه شما نیز حفظ میشود.
2. تمرین و شروع از تکنیکها و دانشهای ساده و کوچک
از تکنیکها و دانشهای ساده که در عمل زیاد استفاده میکنید شروع کنید، 30 دقیقه در روز به مدت یک هفته تکرار کنید تا بدن شروع به یادگیری کند. در این مرحله، تکنیکها و حرکات افرادی که در این زمینه ماهر هستند را به 3 تا 5 مرحله تقسیم کرده و آنها را قابل مشاهده کنید. ابتدا به آرامی آنها را تقلید کنید. زمانی که توانستید، سعی کنید با همان سرعت تقلید کنید. پس از حدود یک ماه، سیناپسها بیشتر شکل میگیرند و زمانی که سه تکنیک ساده را یاد میگیرید، نکات کلیدی یادگیری را درک خواهید کرد. با ترکیب این تکنیکها، میتوانید مهارتهای ترکیبی ایجاد کنید. سپس این مهارتها را در عمل به کار ببرید. در مورد دانش نیز، به جای اینکه فقط تلاش کنید آن را حفظ کنید، باید تعداد تکرارهای مشاهده و شنیدن آن را از طریق عمل افزایش دهید تا به آن آشنا شوید. با تکرار این تمرینها، نکات جدیدی برای رشد بعدی آشکار میشود. این روند باعث تقویت تحلیلگری شما میشود و زمانی که به کارهای دیگر میپردازید، قدرت درک شما سریعتر خواهد شد، بنابراین توانایی رشد مستقل در هر کاری تقویت میشود.
3. میزان تمرین در روز
هر چه بیشتر تکرار کنید، سیناپسها بیشتر شده و کیفیت بالا میرود. بیش از سه ساعت در روز عالی است، دو ساعت متوسط است و کمتر از یک ساعت ضعیف است. وقتی هر روز همان تمرین را انجام میدهید، خسته خواهید شد، بنابراین باید تغییراتی در تمرینها ایجاد کنید. به همین دلیل، باید دانش جدیدی از کتابها، ویدئوها و دیگران به دست آورده و خودتان فکر کنید و نوآوری کنید. این آزمایش و خطا قدرت تفکر و برنامهریزی شما را تقویت میکند و باعث میشود که دانش و دیدگاه گستردهتری پیدا کنید و همچنین خودکنترلی شما نیز تقویت میشود.
4. سال سوم
استفاده از تکنیکها و دانشهای آموختهشده در عمل و برنامهریزی تمرینات بهطور مستقل به مدت 3 سال، باعث تقویت توانایی تفکر و مهارت میشود و نکات کلیدی در مورد رشد و موفقیت را خواهید آموخت. این امر به احساس دستاورد و انگیزه منجر میشود و اعتماد به نفس شما را نیز تقویت میکند. همچنین، اگر در دایره 24 ساعته روزانه خود با تلاش شدید به نقطهی محدودیت برسید، مرزهای انسان را خواهید شناخت و درک شما از انسانیت عمیقتر خواهد شد. علاوه بر این، زمانی که خودتان از درون راضی هستید، افراد با خود ضعیفتر معمولاً خوشحالتر میشوند وقتی که به دیگران کمک میکنند. اگر در این دوره احساس کردید که رشد زیادی احساس نمیکنید یا اعتماد به نفس خود را از دست میدهید، ابتدا زمان تکرار خود را به دقت بررسی کنید. اگر مقدار تکرار کم باشد، رشد هم کم خواهد بود. افرادی که با تمرکز بالا و روزانه بهطور میانگین 3 ساعت تمرین میکنند، نسبت به کسانی که چنین تمرینی ندارند، سرعت رشد سریعتری دارند.
5. سال دهم
اگر بهطور میانگین روزانه بیش از 3 ساعت تمرین برنامهریزیشده به مدت 10 سال ادامه دهید، در مجموع 10,000 ساعت در آن زمینه مشغول خواهید بود. حتی اگر روزانه حدود 2 ساعت تمرین کنید، مجموع آن به 7,000 ساعت میرسد. این امر شما را به سطحی بسیار بالا در آن زمینه میرساند. البته تفاوت زیادی بین 10,000 ساعت و 7,000 ساعت از نظر توانمندی وجود دارد. اما ادامه دادن به این مسیر تا این نقطه تنها زمانی ممکن است که شغلی مناسب و درست برای شما باشد و علاقه و تعهد بالایی برای انجام آن داشته باشید. همچنین، اگر در مورد موفقیتهای مادی صحبت کنیم، باید بدانیم که اینها هدف نهایی زندگی نیستند. در این زمان، باید بیذهن شوید، از وابستگیها رها شوید و آرامش درونی را بیابید. اگر فردی فقط روزانه حدود 1 ساعت تمرین کند و آن را به مدت 10 سال ادامه دهد، در مجموع حدود 3,500 ساعت خواهد داشت. تفاوت زمان تمرین با کسی که 10,000 ساعت تمرین کرده است، حدود 2.8 برابر میشود و این تفاوت بهوضوح در توانمندیها نیز قابل مشاهده خواهد بود.
این روش یادگیری تقریباً برای تمام فعالیتها از جمله ورزش، هنر و فعالیتهای فکری قابل اعمال است. حتی اگر فعالیتها متفاوت باشند، همانطور که همه چیز توسط بدن انسان انجام میشود، روند رشد مشابه در تمامی زمینهها وجود دارد. علاوه بر این، نیاز به مربی به شدت کم است و اصولاً 70 تا 100 درصد باید به طور مستقل تمرین کنید و تنها در بخشهای نامفهوم از استاد یا دیگران راهنمایی بگیرید. بدین ترتیب، شما خودتان را از طریق تحلیلهای خود رشد خواهید داد.
○نمونههای آموزشی
دهکده پراوت بر اساس مفاهیم بیذهن، شهود و تفکر فنی که تا کنون بیان شد، اداره خواهد شد، اما در این میان، یک مدرسه میتواند الگوی مفیدی باشد. این مدرسه، که در شهر فلکینگهم ایالت ماساچوست ایالات متحده قرار دارد، کودکان از ۴ تا ۱۹ سال را پذیرا است.
ویژگیهای برجسته این مدرسه به شرح زیر است:
- در این مدرسه، به هر کودک اجازه داده میشود تا فقط آنچه را که میخواهد یاد بگیرد، به طور مستقل یاد بگیرد.
- مدرسه فقط به خواستههای انگیزشی کودکان پاسخ میدهد. تمام مسئولیت فعالیتهای هر کودک بر عهده خود او است. هر فرد باید نتیجه اقدامات خود را بپذیرد، که این حس مسئولیت شخصی را در آنها پرورش میدهد.
- بنیانگذاران این مدرسه مراقب هستند که کودکان تبدیل به موضوع ترس برای دیگران نشوند.
- هیچگونه برنامه درسی اجباری در این مدرسه در هیچ سطحی وجود ندارد.
- کلاسهای این مدرسه به توافق میان کسانی که میخواهند یاد بگیرند و کسانی که میخواهند آموزش دهند اطلاق میشود. این کلاسها میتوانند شامل ریاضیات، زبان فرانسه، فیزیک، هجی کردن، سفالگری یا هر موضوع دیگری باشند. وقتی یکی از کودکان یا چند نفر از آنها علاقهمند به یادگیری موضوعی میشوند، کلاس تشکیل میشود. ابتدا خود کودکان روشهای یادگیری را به تنهایی مشخص میکنند. اگر تنها با این روش یاد بگیرند، کلاس تشکیل نمیشود و فقط یادگیری اتفاق میافتد. مشکل زمانی است که کودکان میفهمند به تنهایی نمیتوانند یاد بگیرند. در این موقع، آنها فردی را پیدا میکنند که بتواند آنچه را که میخواهند یاد بگیرند به آنها آموزش دهد. اگر فرد مناسبی پیدا شد، توافقی با او بسته میشود و کلاس آغاز میشود.
- در زمان بستن توافق، معلم و دانشآموز بر سر زمان ملاقاتها توافق میکنند. این میتواند یک زمان ثابت یا توافقی منعطف باشد. اگر در میانه راه، معلم تشخیص دهد که دیگر نمیتواند آموزش دهد، میتواند از ادامه تدریس دست بکشد.
- یک جوان برای یادگیری فیزیک با یکی از بزرگترهای مدرسه توافق کرد. اما پس از شروع به خواندن کتاب درسی و تنها پس از ۵ ماه یک سوال پرسید و سپس بقیه را به طور مستقل مطالعه کرد. او بعدها به یک ریاضیدان تبدیل شد.
- مثال یک کودک در حال یادگیری ریاضیات. زمانی که کودکان علاقهمند به یادگیری ریاضیات شدند، معلمی در مدرسه پیدا کردند که به آنها کمک کند و دو بار در هفته، هر بار ۳۰ دقیقه، آموزش دیدند. آنها توانستند تمامی دوره ریاضیات را در ۲۴ هفته (۶ ماه) به پایان برسانند. این در حالی است که در مدارس معمولی این مطالب در طول ۶ سال تدریس میشود، اما آنها آن را در شش ماه آموختند.
- در مدرسه سادبری ولی، نویسندگانی وجود دارند که هر روز ساعتها به نوشتن ادامه میدهند، نقاشانی که مدام در حال نقاشی هستند، صنعتگرانی که مشغول چرخاندن چرخ سفالگری هستند، آشپزانی که در آشپزی غرق شدهاند، ورزشکارانی که تمام وقت خود را به ورزش اختصاص میدهند و کودکانی که هر روز چهار ساعت به نواختن ترومپت میپردازند.
- در مدرسه سادبری ولی، هیچگونه اجبار برای خواندن کتاب به کودکان نابینا از کتاب وجود ندارد. هیچ بزرگسالی آنها را تشویق نمیکند یا با پاداشهای مادی فریب نمیدهد. با این حال، هیچ کودک دچار اختلال در خواندن وجود ندارد. هیچکودکی با وضعیت بیسوادی یا ناتوانی در خواندن و نوشتن از مدرسه فارغالتحصیل نمیشود. در این مدرسه، حتی کودکانی که در سنین ۸، ۱۰ یا در موارد نادر ۱۲ سالگی هنوز قادر به خواندن و نوشتن نیستند، به تدریج به این مهارتها دست مییابند و به سرعت به آنهایی که پیشتر یاد گرفتهاند میرسند.
- در این مدرسه، کودکان بر اساس سن تقسیمبندی نمیشوند و به آنها آزادی داده میشود. بچههای کوچکتر به راحتی میتوانند به بزرگترها آموزش دهند. هنگامی که پیشرفتهای یادگیری متفاوت است، کودکان یکدیگر را یاری میکنند. چون اگر کمک نکنند، کل گروه عقب میماند. از آنجا که هیچگونه رقابتی برای نمرات یا امتیازات وجود ندارد، روحیه همکاری در آنها پرورش مییابد.
- ترکیب سنی در یادگیری نیز مزایای خود را دارد. توضیحاتی که کودکان میدهند سادهتر و بهتر از بزرگترها است. همچنین، از طریق آموزش به دیگران، خود را ارزشمند احساس کرده و حس موفقیت را تجربه میکنند. آموزش دادن به آنها کمک میکند تا مسائل را سازماندهی کرده و به عمق موضوعات برسند.
- یک پسر ۱۲ ساله در بالای درخت بلوط بزرگی که ۲۳ متر ارتفاع دارد در پردیس مدرسه بالا رفت، و این کار را بدون هیچگونه مداخلهای به آنها آزادی داده شد. همچنین، صخرهها و نهرها ممکن است در دیدگاههای مختلف، خطرناک به نظر برسند. خطر واقعی زمانی ایجاد میشود که محدودیتهایی به دور کودکان قرار داده شود. عبور از این محدودیتها به نوعی تبدیل به یک چالش میشود. زمانی که نقض قوانین به یک دستور اول تبدیل شود، ایمنی اصلی به خطر میافتد. به همین دلیل، در این مدرسه، به طبیعت کار سپرده شده و پذیرفته میشود که خطرات کوچک بخشی از روند رشد است. کودکان به طور طبیعی غرایز خود دفاعی دارند و هیچگاه کارهایی انجام نمیدهند که به خود آسیب برساند.
- بزرگترین حادثهای که در مدرسه سادبری ولی اتفاق افتاده، سقوط یک کودک ۸ ساله است که هنگام لغزش بر زمین، شانه خود را ضربه زد.
- در مورد خطرات، تنها در حاشیه دریاچه مقرراتی وضع شده است. دریاچهها و باتلاقها خطرات عمومی هستند و نمیتوان عمق آنها را فقط از سطح آب تشخیص داد. اگر کسی در آن غرق شود، دیگر فرصتی برای نجات وجود ندارد. به همین دلیل، طبق تصمیمگیری کامل از همه اعضای اجتماع، ورود به این مناطق کاملاً ممنوع است. با این حال، دریاچه هیچ حصاری ندارد.
- بزرگترهای مدرسه سادبری ولی کودکان را هدایت نمیکنند، گروهبندی نمیکنند و هیچ کمکی شبیه به آنچه که در مدارس دیگر انجام میشود، ارائه نمیدهند. از کودکان خواسته میشود تا همه چیز را خودشان انجام دهند. این به این معنی نیست که بزرگترها باید کنار بروند و به طبیعت سپرده شوند و هیچ کاری نکنند. کارکنان مدرسه، والدین و سایر اعضا باید بسیار مراقب باشند که مانع شکوفایی طبیعی تواناییهای کودکان نشوند. باید از هدایت جریان رشد کودکان به سمتی دیگر یا ایجاد موانع پیش از آن جلوگیری کنند و این مستلزم کنترل کامل خود است.
○اصول آموزشی در دهکده پراوت
در دهکده پراوت، چون همه چیز به صورت خودکفا انجام میشود، حتی اگر کسی نتواند درس بخواند یا شغلی نداشته باشد، هیچکس به فقر نمیافتد و قادر به زندگی است. چون خودکفا هستند و نیازی به پول ندارند و چون هیچ شرکتی وجود ندارد، مفاهیمی مانند مدرک تحصیلی، شغل و بیکاری وجود ندارد.
آموزش در چنین اجتماعی این است که مهم است که یادگیرندگان بتوانند به صورت مستقلتر بیاموزند. در این میان، مفاهیم مشترک که اصول مدیریت و آموزش دهکده پراوت هستند عبارتند از:
【درون انسان】
به عنوان آگاهی حضور داشته باش، بیذهن شو، خود و وابستگیها و رنجها را رها کن و آرامش درونی را حفظ کن.
【برون انسان】
زمین را در دهکده پراوت به هم پیوند داده و همه ساکنان با هم شهرداری را مدیریت میکنند. جنگ، نزاع، سلاح و پول وجود ندارد و از طبیعت و حیوانات محافظت میشود. زندگی در حدودی که طبیعت میتواند بهبود یابد ادامه دارد و جامعهای صلحآمیز حفظ میشود.
0 コメント